میلاد حضرت علی (ع)مبارک
علی (ع) در کلام نبی( ص )
رسول خدا (ص) فرمود: روزی على بن ابى طالب خشمناک به نزد پیامبر (ص) آمد. پیامبر (ص) به او فرمود: چه چیز تو را به خشم آورده است؟ گفت پسران عمویت مرا در باره تو آزار می دهند. پیامبر خدا (ص) خشمناک به پا خواست و فرمود: اى مردم کسى که على را بیازارد مرا آزرده است، به تحقیق على در ایمان نخستین شما و به پیمان خدا باوفاترین شما است، اى مردم کسى که على را بیازارد در روز قیامت در دین یهود و یا نصرانى برانگیخته مىشود. جابر بن عبد اللَّه انصارى گفت: اى پیامبر خدا اگر چه گواهى و شهادت بدهد معبودى نیست جز خدا و اینکه تو محمد (ص) پیامبر خدا هستى، فرمود: اى جابر آن کلمهاى است مانع قرار می دهند از اینکه خونشان ریخته نشود، و مالهایشان مباح نگردد و اینکه جزیه ندهند در حالى که پست و زبون باشند.
پیامبر (ص) به على و فاطمه و حسن و حسین نگاه کرد: و فرمود من جنگ مىکنم با کسى که با شما جنگ بنماید، و با کسى که با شما آشتى کند در صلح و آشتى می باشم.
پیامبر خدا (ص) فرمود: واى بر ستمکاران به اهل بیت من که عذاب و عقوبت آنها با منافقان در درک پائینتر آتش خواهد بود
پیامبر خدا (ص) فرمود: به تحقیق تو قسمتکننده آتشى، و تو درب بهشت را مىکوبى و بدون حساب به آنجا وارد مىشوى.
پیامبر خدا (ص) فرمود: به حقیقت مثل على در میان این امت مثل قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ در قرآن است.
پیامبر (ص) بازوى على را گرفت و فرمود: این امیر مؤمنان و کشنده کافران است، هر که او را یارى کند یارى شده است، و هر که او را یارى نکند و از یارى به او خوددارى کند، به او کمک نمىشود و درمانده مىشود، سپس صدایش را بلند کرده و فرمود: من شهر علمم و على درب آن است، هر که علم را بخواهد باید از درب آن در آید و وارد گردد.
پیامبر (ص) فرمود: من شهر بهشتم و على درب آن هر که مىخواهد به بهشت وارد شود باید از درب آن وارد شود.
رسول خدا (ص) فرمود: من شهر حکمت هستم و على درب آن است، هر که حکمت بخواهد باید از در بیاید
رسول خدا (ص) فرمود: على از من همانند سرم از بدنم هست.
رسول خدا (ص) به ابو بکر و عمر فرمود: به سوى على بروید تا آنچه در این شب براى او روى داده بشما بگوید، و من هم پشت سر شما مىآیم، انس مىگوید: آن دو رفتند، و من هم با آنان رفتم، ابو بکر و عمر اذن خواستند، و على بسوى آنها آمده و گفت: اى ابو بکر چیزى رخ داده است؟ گفت: نه جز خیر چیزى حادث نشده است، است، پیامبر (ص) به من و عمر فرمود: به سوى على بروید آنچه را که در شبش روى داده بشما بگوید.
پیامبر (ص) آمد و فرمود: اى على آنچه در شبت براى تو رخ داده براى اینها بیان کن، گفت: اى رسول خدا شرم دارم، فرمود: بر ایشان بگو زیرا خدا از بیان حق خجالت نمىکشد، پس على گفت: آن شب براى غسل کردن دنبال آب بودم، صبح شد، ترسیدم که نمازم فوت شود، حسن را به سوئى دنبال آب فرستاده و حسین را بسوى دیگر، دیر کردند و این کار مرا اندوهگین ساخت، ناگاه دیدم سقف شکافته شد و سطلى از آن شکاف به پائین آمد که با دستمالى پوشید بود، هنگامى که در پیش من به زمین گذاشته شد دستمال را از رویش برداشتم آن وقت دیدم در او آب هست، براى نماز غسل کرده و نماز خواندم، سپس سطل و دستمال از همان شکاف به سوى آسمان کشیده شد، و سقف به هم پیوست، پیامبر (ص) به على فرمود: اما سطل از بهشت، و آب از نهر کوثر، و دستمال از دیباى بهشت بود، اى على کى همانند تو است در آن شب که جبرئیل خادمش باشد.
رسول خدا (ص) فرمود: تو در دنیا سرور و در آخرت آقائى. هر که تو را دوست داشته باشد مرا دوست داشته، و هر که دوست من باشد دوست خدا است، و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خدا است، واى بر کسى که بعد از من ترا دشمن بدارد.
«از کتاب مناقب الإمام علی علیه السلام، ترجمه مرعشى نجفى»